آندرو پلارد و آن فیلر (دو تن از پژوهشگران برجستهی حوزهی آموزش و پرورش)، در کتاب خود با عنوان "یادگیری دنیای کودکان" که در سال 1996 منتشر کردهاند، ذکر میکنند کار مدرسهای کودک، نوعی فرایند یادگیری چرخشی است که نهتنها به تواناییها و ظرفیتهای فرد، بلکه به فعالیتهای یادگیری، منابع یادگیری و متون یادگیری و شرایط اجتماعی و تاریخی محصورکنندهی آنها بستگی دارد. پلارد و فیلر در مطالعهی دقیق و جامع سهسالهای که دربارهی زندگی پنج کودک مقطع ابتدایی در خانه و مدرسه انجام دادند، نشان میدهند که اگرچه همهی این پنج نفر اعضای یک گروه سنی هستند، تجربهی آموزشی هر کودک، منحصربهفرد و متفاوت از بقیه است و بازده یادگیری آنها به فرصتهای یادگیری که محیط و روابط اجتماعی آنها برایشان فراهم آوردهاند، بستگی دارد. به عبارت دیگر فضاها و ساختارهای نهادهای آموزشی یکسان- مدرسه، کلاس و خانه- برای کودکان، در زمانهای مختلف فرصتهای متفاوتی فراهم میآورند.
به عنوان مثال، هر یک از این پنج کودک برای کمک به یادگیری خود به روشهای خیلی متفاوتی عمل میکردند. «سالی» که دانشآموز سختکوش و موفقی بوده، همیشه وقتی دربارهی موضوع یادگیری دچار شک و تردید میشد، با اعتمادبهنفس کافی از معلم کمک میگرفت. «هازل» که معلم اولش او را یک دانشآموز کلهشق و بیتفاوت نسبت به بحثهای کلاسی میدانست، فقط در کلاس خانم جورج، جایی که استعدادهای هنری او مورد تمجید و تشویق قرار میگرفت، اعتمادبهنفس لازم را به دست میآورد.
از طرف دیگر کار مدرسهای «جیمز» که خیلی بد شروع کرده بود، به راحتی در طی دو سال حضور در مدرسه رو به وخامت گذاشت و معلمان بعدی او، شرم و احتیاط اولیهای را که جیمز در سر کلاسها داشت، نشانهی نوعی بیتفاوتی و بیمیلی خودخواهانه تعبیر کردند. شرایط تحصیلی جیمز هر روز وخیمتر میشد.
خلاصه اینکه موقعیت آموزشی جیمز، هازل و سالی در گروهی که با هم در آن قرار داشتند، با توجه به شرایط و فرصتهایی که داشتند، متفاوت است و تجربهی آموزشی هر کدام از آنها منحصر بهفرد است.
از کتاب جامعهشناسی دوران کودکی (نظریهپردازی دربارهی دوران کودکی)
نشر ثالث، چاپ دوم، 1385، صص 178-177